خاکریز خاطرات، قسمت چهارم
دندان طلا
در اردوگاه موصل 1 از ترمیم دندان اسرا خبری نبود. هر چند ماه یک بار، کسانی را که مشکل پیدا می کردند به بیمارستانی در موصل می بردند و دندانشان را می کشیدند. بچه ها باید از قبل می رفتند پیش مسئول بهداشت آسایشگاه ثبت نام می کردند تا نوبتشان شود.
یکی از روزها آمبولانسی وارد اردوگاه شد. اسامی کسانی را که قبلاً برای کشیدن دندان ثبتنام کرده بودند از بلندگو اعلام شد. ثبت نامی ها به جز یک نفر که داخل حمام بود، سوار آمبولانس شدند. عراقی ها منتظرِ یک نفر باقیمانده بودند. یکی از بچهها به اسم رضا داشت توی محوطه می دوید. عراقی ها فکر کرده بودند این همان اسیر جامانده است. چند تا پشت گردنی به او زدند و هلش دادند توی آمبولانس.
وقتی از بیمارستان برگشتند به رضا گفتم: «مگه تو دندونت درد می کرد؟»
راوی: اسیر آزاد شده، محمد حکمتی
برچسب : نویسنده : 9mighat61e بازدید : 39